بدزبانی کردن. عیب گویی. غیبت. شکایت: و با اینهمه، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). خصمان در طعنه بازکردند در هر دو زبان دراز کردند. نظامی. یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. (گلستان)
بدزبانی کردن. عیب گویی. غیبت. شکایت: و با اینهمه، زبان در خداوندان شمشیر دراز میکرد و در باب ایشان تلبیسها میساخت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). خصمان در طعنه بازکردند در هر دو زبان دراز کردند. نظامی. یکی از آن میان زبان تعرض دراز کرد. (گلستان)
گستاخی نمودن و ملامت کردن. (ناظم الاطباء). بدزبانی کردن. بیرون از ادب سخن گفتن: دختری که داشت به نکاح من درآورد... مدتی برآمد بدخوی ستیزه روی و نافرمان بود زبان درازی کردن گرفت. (گلستان). شمع ار چه بگریه جانگدازی می کرد گریه زده خندۀ مجازی می کرد آن شوخ سرش برید و در پای فکند استاده بد او زبان درازی می کرد. سعدی. رجوع به زبان دراز و زبان درازی و زبان دراز شدن شود، پرحرفی کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به زبان درازی شود
گستاخی نمودن و ملامت کردن. (ناظم الاطباء). بدزبانی کردن. بیرون از ادب سخن گفتن: دختری که داشت به نکاح من درآورد... مدتی برآمد بدخوی ستیزه روی و نافرمان بود زبان درازی کردن گرفت. (گلستان). شمع ار چه بگریه جانگدازی می کرد گریه زده خندۀ مجازی می کرد آن شوخ سرش برید و در پای فکند استاده بد او زبان درازی می کرد. سعدی. رجوع به زبان دراز و زبان درازی و زبان دراز شدن شود، پرحرفی کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به زبان درازی شود